سلام دوست جونی های خودم یادتونه من چند هفته پیش چند روزی نبودم و مامانم عکس هامو نمیذاشت دلیلش این بود که ما رفته بودیم مسافرت والان از مامانم خواهش کردم که ماجرای مسافرتمونو واستون بنویسه
ما با بابا بزرگی و خاله ها رفتیم مشهد واونجا کلی واستون دعا کردیم واسه بهنود جون,مهدی جون,رزجونی,امیرارشا جون,و............
مامانی اونجا از من چندتا عکس هم گرفت که اینا هستن.........
اینجا واسه گردش به برون از مشهد رفتیم من توی ماشین وقتی هنوز نرسیده بودیم خوابیدم و وقتی بیدار شدم توی یک باغ بزرگ وخوشگل بودیم خلاصه بگم خیلی اونجا خوش گذشت اینم چند تاعکس از وقتی که من بیدار شدم وخیلی خوشحال بودم که اونجام .......
وفتی داخل حرمم بودیم مامانی خیلی سعی کرد از من عکس بگیره ولی من حی تکون خوردم وعکسام بد شد خلاصه سفرمونم این بود که خیلی خیلی خوش گذشت جای همگی شما هم خالی بود
